#آجی_های_دوقلو_شر_و_شیطون_پارت_37


بوقققققققق...

رو ب الهه گفتم قطع کرد بیشعور

الهه :خاک تومخشون صب کن حسابشون داریم

نیشام شل شد و گفتم بعله ک داریم

ی دفعه پیر خرفت گفت :مامیخواستیم بریم رستوران شماهم میایید

الهه گفت :مفت باشه کوفتم باشه میخوریم

ماکان:عجب رویی دارین شما

من گفتم دس پرورتونیم

پیرخرفت گفت :اون ک معلومه

منم گفتم :معلومات



پارت1⃣4⃣💞💞

امیرعلی*****

از دس این الهام ...من چی گفتم الهام چ زود باهاش پسرخاله شدم ..پیشنهاد ماکان بدم نبود ...ولی من نمیتونم این دخترو واس ی لحظه تحمل کنم ..چجوری باهاش س ماه زندگی کنم ..باس بیخیالش شم اصلا کیس مناسبی نیس ..تو فک بودم ک صدای تل ام بلندشد ...

از خونه هس نکنه واس مامان اتفاقی افتاده باشه برش داشتم..صدای مضطرب نسیمه خانم پیچید توگوشم ..

+امیر زود خودتا برس خونه ..

گوشی پرت کردم جلو با اخرین سرعت ب سمت خونه راه افتادم ..

ک ماکان پرسید :امیر چیشده؟؟؟؟

+ماکان حال مامان خوب نیس ..د عاخه مگه میشه تو این شهر بززررگ ی پرستار مناسب پیدا بشه ..



romangram.com | @romangram_com