#آجی_های_دوقلو_شر_و_شیطون_پارت_16


در جواب عمو جعفر گفتم ممنون عموجوون من یکم خستع ام برم بالا

هول از جلوی اومد رفت کنار و گفت :ببخشید پسرم برو بالا استراحت کن

درجوابش سرما تکون دادم از پله های عمارت رفتم بالا نسیمه خانم زن اقا جعفر اومد دم در استقبالم مثل همیشه

نسیمه:خوش اومدی پسرم حال خانم چطوره خوبه؟؟ناهار خوردی بیارم برات؟

لبخندی ب صورت چروکیده نسیمه زدم وگفتم :مرسی خاله نسیمه من ناهار نمیخورم مامانم خوبه الحمد لله شب مرخص میشه ..

نسیمه :وای خداروشکر پسرم ..حالا برو بالا استراحت کن پسرم..ازش تشکر کردم رفتم بالا تو اتاقم لباسام ازتنم دراوردم رفتم دوش بگیرم ..زیردوش اب سرد همه کوفتگی وخستگی چن روزه ازتنم دراومد..حوله دور خودم پیچیدم رفتم بیرون ازحموم شلوارک راحتی پام کردم بدون خشک کردن موهام خوابیدم ..



پارت بیست وسومم❤️❤️

الهام *****

الهه با گفتن یکم عجله کن از کنارم رفت ..

موهام خشک کردم با کلیپس جمعشون کردم منم مث الهه ی مدادتوچشمم کشیدم ک خیلی قشنگ شد وی برق لب ب لبام زدم شالم رو سرم مرتب کردم کفشای کتونی ابی ما پوشیدم الهه ام اماده نشسته بود رو تخت با گوشیش ور میرفت

الهام؛بریم الهه اماده شدم.

الهه گوشیو گذاشت تو کیف کوچولوش وکیف انداخت رو دوشش ..منم اماده ام بریم المیرا بهم اس دادک دایین منتظرمونن بدوو

باهم رفتیم تو سالن مامان داشت با گوشی حرف میزد از حرفاش معلوم بود خالمه..



پارت بیست چهاررم🙈

الهه

مامان داشت باخاله فاطمه صحبت میکرد و الهام اروم گف :مامان ما رفتیم بااجازه

مامان با اشاره فهموند برید ب سلامت ..

باالهام رفتیم تو حیاط الهام گفت :الهه همینجا وایسا تابرم ماشین بیارم فکرنکنم الینا ماشین بیاره

romangram.com | @romangram_com