#آغوش_تو_پارت_87
-منم ندارم درضمن حقیقت محض بود
-غلط میکنی ک از من خوشت نمیاد
-دیگه دیگه....
نگام کرد
-جدی از من خوشت نمیاد
-ن هنوز
-پس امیدواری... می دونی من چقدر کشته مرده دارم....
-نوش جونت ب من چه؟!
-نکنه دلت پیش اون پسره اس
-کدوم پسره
-همون پسره ی خیابونی
-ابی؟!
اخم کرد
-من عاشق هر کی بشم عاشق اون نمیشم.. پسر خوبیه ولی ب درد هم نمی خوریم...
-پس پسر خوبیه
-از تو ک بهتره
پوزخند زد..
-ک از من بهتره؟!
با لبخند سرمو تکون دادم خواستم حرص بخوره ک با چرخشی ک وسط خیابون با ماشین اجرا کرد محکم خودمو گرفتم اعلامیه نشم رو شیشه..مسیرشو تغییر داد و.بدون اینکه ب من چیزی بگه با سرعت تموم رانندگی میکرد...
جلوی ی خونه ی ویلایی نگه داشت.. ماشین های زیادی اون اطراف پارک بودن. هنوز محو اطراف بودم ک درو باز کرد و منو کشوند بیرون...
وارد خونه ک شدیم غلغه بود.. پر از دختر و پسر جوون ک اکثرشون ب محض دیدن امیر علی نیششون تا بناگوش باز شد.. همون دم در دستمو رها کرد و با دختری ک بهش چسبید رفت وسط برای رقصیدن...
متعجب نگاش میکردم....
مثلا می خوای من حسودی کنم.... پوفی کردم و بی خیال ی گوشه خلوت سالن رو پیدا کردم و نشستم...
من ب خاطر بی،کسیم بدبختیم قبول کردم این نامزدی رو مگرنه آدم هم حسابت نمیکنم..والا.. .
گوشیمو بیرون آوردم و خودمو با عکس هاش سرگرم کردم..
دونه دونه عکس ها رو نگاه کردم... معصومه.... ساقی... رها.. بغضم گرفت... کاش بر میگشتم ب عقب.. کاش من ب جای معصومه رفته بودم.... کاش....
دلم ب*غ*ل می خواست.. ی آغوش ،ی همدم ک سرم رو بزارم روی سینه اش و هق هق کنم...
نگام افتاد ب امیر علی ک بی خیال من با دختره حسابی خوش می گذروند....
از سرجام بلند شدم و از،ساختمون خارج شدم.. نشستم روی سنگ فرش های حیاط و ب آسمون خیره شدم... چرا حس میکنم چیزی سر جاش نیست...
دراز کشیدم و ب ستاره ها خیره شدم....
چ مهربون بودن ستاره ها... دستمو دراز کردم و دونه دونه شمردمشون....
با لرزش گوشیم دست بردم سمت جیبم...
پیام بود از طرف امید...
صاف نشستم سر جام و.ب پیامی ک.فرستاده بود خیره شدم
.......
......
فصل دوم
امیر عباس...
گذشته.....
-امیر امیر...
سرمو از روی مانیتور بلند کردم و ب مادرم چشم دوختم
-بله؟؟
-عزیز خانم زنگ زد گفت بیای پیشم کارت دارم
-کارامو اوکی کنم میرم..
-بری ها پشت گوش نندازی ناراحت میشه
-اوکی مامان... فهمیدم..
آهنگ هارو کپی کردم توی فلش و سیستم رود خاموش کردم و از خونه زدم بیرون... فلش رو زدم توی دستگاه و صدارو تا آخر زیاد کردم
بی توجه ب ماشین هایی ک بوق زنان فحش نثارم میکردن سرعتم رو زیاد کردم و صدای پخش ماشین رو تا بی نهایت بالا بردم..
نرسیده ب خونه ی عزیز سرعت و صدا رو پایین آوردم... می دونستم عزیز حساسه و نمی خواستم عصبانیش کنم..
ماشین رو پارک کردم جلوی در و پیاده شدم ی تک زنگ زدم با کلید خودم درو باز کردم... چ عطری توی حیاط پیچیده بود....
درو بستم و ب دنبال بو سر چرخوندم... زیر آلاچیق ی دیگه بزرگ بر پا بود.. می مردم برای آش رشته...
رفتم سمت دیگ هنوز نرسیده ب دیگ ی دختر جوون رفت سراغش و مشغول هم زدنش شد....
romangram.com | @romangram_com