#آغوش_تو_پارت_71
فهیمه وارد اتاق شد.
--با خدا چی شدی دختر؟
-خوابم میاد فهیمه چیزی نیست
اومد سمتم دست گذاشت روی پیشونیم
-داغی ک
چشمامو بستم.
-خوابم میاد
-امیر علی... امیر علی..
-چی شده مامان
-فاطی تب داره.. آماده شو ببریمش دکتر
تا اومد سمتم ازش فاصله گرفتم
-فاطی..
ملافه رو کشیدم روی خودم
-تنهام بزارین
-چی چی رو تنهام بزارین تب داری دختر
نفهمیدم کی و چجوری رفتم بیمارستان.... فقط لحظه ای ک قطره های سرم بالای سرم چکه چکه فرود می اومد حالمو فهمیدم...
سر بر گردوندم..
سرتاپای امیر علی رو برانداز کردم.. اولین بار بود با قیافه ای خجالت زده می دیدمش
-دیدی بعضی ترسا چ بلایی سر آدم میاره
-ببخشید
پوزخند زدم
-شک نکن اگه بلایی سرم می آوردی خودمو جلوی چشمت زنده زنده آتیش میزدم ک تا عمر داشتی جرات نکنی ب دختری دست درازی کنی
-باور کن من نمی خواستم..
-خفه شو کثافت... برای بار دوم داری این بازی کثیف رو با من میکنی.. تو اصلا فهمیدی بعد.از اون نمایش مسخره ای ک راه انداختی چ بلایی سر من آوردی... تو اصلا چی می فهمی از بدبختی... چی می فهمی از اینکه وقتی ی بدبختی ب بدبختی هات اضافه بشه یعنی چی
چی می دونی از احساسات ی دختر... تو اصلا آدمی... منو با اون دخترهایی ک تا تقی ب توقی خورد یکی رو ول میکنن و میرن سراغ بعدی عوضی نگیر.... من ی بار خریت کردم و دل باختم. اما دیگه اون کار احمقانه ام روتکرار نمی کنم.... می دونی چرا. چون اونم ی عوضی بود مثل تو..
اون همه پاکی و صداقت ب پاش ریختم.. اون همه سادگی خرجش کردم و آخرش جوابمو چجوری داد؟!... از جنس شماها بدم میاد... بوی تعفن میدین.. حالم ازتون ب هم میخوره... ی مشت عقده ای جنسی هستین ک بلدین فقط با این چیزا مردونگی خودتونو ثابت کنید.. شماها مرد نیستین... نرین.. نر....
-ولی دوست دارم..
اینو گفت و رفت...
پوزخند زدم
شما بچه پولدارا دوست داشتنتون با ماها فرق میکنه...
فردای همون روز راهی تهران شدیم.. برعکس رفتن اینبار هر سه ساکت بودیم و ب جاده خیره..
فهیمه شک کرده بود ک امیر علی کاری کرده ولی من روی خودم نیاوردم.... نمی خواستم قضیه بیشتر از این کش پیدا کنه...
بالاخره رسیدیم تهران و من اون هوای پراز گرد و خاک رو با تموم وجودم بلعیدم... لحظه شماری میکردم برای خونه ی عزیز...
جلوی خونه نگه داشت....
از ماشین پیاده شدم... خداحافظی کردم ک سریع امیر علی راهمو سد کرد
-کجا
نگاش نکردم
-فهیمه جون ممنون از سفرت من دیگه میرم خونه
-کجا می خوای بری؟ حداقل بمون خستگی سفرتو در کن بعد برو
-ن دیگه خیلی مزاحم شدم... خدافظ
-سوار شو می رسونمت حداقل
بی توجه ب امیر علی مسیر خیابون رو در پیش گرفتم ک سریع خودشو رسوند بهم...
-ببین فاطی..
-گمشو اونور.... من شده دوست دختر ابی بشم دوست دختر تو نمیشم. نمی دونم چرا هر جوری میگم حالیت نمیشه
-ابی کیه
نگاش کردم
-ی مرد ک ی تار موش می ارزه ب سرتاپای تو
کولمو از توی دستش کشیدم و عصا زنان ازش دور شدم...
ب درک ک امید گفته باهاش خوب باشم... من هیچ وقت با ی آدم عوضی خوب نمیشم هیچ وقت..
خواستم خیابون بعدی رو رد کنم ک ی ماشین جلوی پام ترمز کرد
سر. بلند کردم
پوفی کردم و همینجور ک زیر لب فحش میدادم سوار ماشینش شدم
romangram.com | @romangram_com