#آغوش_تو_پارت_54

چنان لگدی نثارش کردم از پشت سرم ک تا عمر داره یادش نره...

خم شد و چندتا فحش رکیک بارم کرد..

--سوار شووو

اصلا نفهمیدم کی از دستشون فرار کرد... خودمو پرت کردم توی ماشین و امیر علی با تموم سرعتش توی خیابون های خلوت تهران می روند....

-اینا .....چ لجنی بودن.... دیگه....

نفس. نفس میزدم...

-پولداری و مصیبت...

نگاش کردم

-بمیرم برای دل پر مصیبتت.

خندید.. برای اولین بار خنده اشو دیدم

-ببند نیشتو... چندش..

شدت خنده اش بیشتر شد..

-خدایی بامزه ای..

نگاش کردم.

-شانس آوردی حالم خیلی خوب نیست مگرنه حالیت میکردم کی با مزه است

نگام کرد... ولی چیزی نگفت..

-هاااان..

با صدای بوق های ممتد سریع برگشت و فرمون رو چرخوند

-تو امشب کمر ب قتل من بستی.. ولی ناکام میمیری مطمعن باش..

-من اینقدر کام دیدم ک ناکام نمیرم

-منظور

-نگو ک اهلش نیستی چون ک ب قیافه ات نمی خوره...

-

گم شویی گفتم و رومو برگردوندم...

-پایه ای امشب بریم خونه من؟

ی نفس عمیق کشیدم ک نزنم له و لوردش کنم....

-برو نگین جونت رو ببر ب قیافه اش هم میخوره همه رقمه پایه ات باشه

سرعتش رو ک بیشتر کرد فهمیدم عصبانی شده

مسیر خونه رو نمیرفت

-میشه بگی کدوم قبرستونی داری منو میبری؟

-خونه خودم

-تنت میخواره نه؟

-خیلی

-نگه دار این قراضه ات.رو... نگه دار تا کفریم نکردی

نگام کرد

با.این سر و وضع ک نمی تونی بیای خونه؟ مامان می ترسه

-بترسه ب درک.... بهتر از اینه ک پا بزارم تو خونه تو...

زدم روی داشبورت.

-نگهش دار تا سگ نشدم...

-اذیت نکن دیگه

-نگه دااااااررر گفتم...

ماشینو ی گوشه نگه داشت...



-باشه نمیریم.. پس حداقل بریم خونه ی خودت لباس عوض کن تا بریم خونه پیش مامان...

-نمیام ب مامانت هم بگو ک کار داشت نیومد...

درو باز کردم و پیاده شدم..

-در ضمن.. خیلی عوضی و مریض هستی !

سریع پیاده شد..

-کاریت ک ندارم گفتم بریم خونه لباساتو عوض کن فقط

-من بمیرم هم پامو تو خونه ی پسر مجرد نمیزارم.. اونم ی آدم مریضی مثل تو..

-من نمی خواستم..

-خفه شو.....

درو کوبیدم ب هم و رفتم توی پیاده رو..


romangram.com | @romangram_com