#زندگی_مهرسا_پارت_49
-بیست و دو
-واقعا ..
-اره .. چه طور ؟
-فکر میکردم هیجده نوزده داشته باشی ..
-چه خوب .. پس این طور که معلومه هنوز دیپلمم نگرفتم ... آره ..
-آره دیگه .. الان همش به فکر اینی که می تونی بری دانشگاه یا نه ..
هر دو لبخندی زدند .. جالب بود که با اتفاقات اخیر هنوز جای برای شوخی و مزه پروندن داشتند ..
مهرسا به حدی ظریف بود که برسام حتی نتونسته بود حدس بزنه اون چند ساله است .. چهره بچه گانه مهرسا و اون عینکی که به چشم داشت با فریم فانتزی باعث شده بود صورتش بچه گانه تر به نظر برسه .. برسام چشم هایش رو بسته بود .. .. مهرسا دست فرمون خوبی داشت و این رومدیون ماشین دزدی های شبونه بود .. که اکثرا ماشین نریمان یا نوید رو بر می داشت .. جاده حسابی شلوغ بود .. بعضی جاها ترافیک بود .. بعضی جا هم می تونست تو خیابون سرعت بگیره ..
-دست فرمونت خوبه .. ماشین داشتی ؟؟
romangram.com | @romangram_com