#زندگی_مهرسا_پارت_14

-من هنوز شک دارم .. فکر نمی کنم این پسر با این چیزا آدم بشه ..

حاج منصور :

-اما من به این موضوع اطمینان کامل دارم .. هنوز مهرسا رو نشناختی .. مثل یه گربه وحشی .. جسور و با قدرت .. در این حال هم دارای روح زنانه .. این بار برسام نمی تونه ازاون دست بکشه .. مهرسا می تونه اون رو رامش کنه ..

فرامرز:

-امیدوارم این طور باشه .. حالا خودش کجاست .. تونستین راضیش کنید ..

حاج منصور :

-گفتم که خیلی سرکشه .. مطمئنم امشب چند نمونه اش رو می بینیم .. اون به همین راحتی کنار نمی کشه ..

فرهاد :

- این وسط هر کدوم دارید یه چیزی بدست می ارید .. فرامرز داره پسرش رو بعد از سال ها دوری تنها زندگی کردن به دست میاره و پدرم هم داره جانشینش رو برای جایگزینی این همه ارث و میراث به دست میاره .. اما من همه انسانیتم داره از دستم میره .. همه اون حس پدرانه که این همه سال نسبت به مهرسا داشتم دارم یه جا به باد میدم ..


romangram.com | @romangram_com