#ز_مثل_زندگی_پارت_122
آهو نگاشو به گوشي گرفت و گفت :
ـ الان بهت مي گم .
پيامي از گلابتون اومد :
"يعني چي ؟ براي چي ؟ "
"به مامان اينا زنگ ميزنم مي گم منم بعد مدرسه اومدم پيشت كه سوده رو ببينم ."
اين بار جواب زودتر اومد . خوند .
"من كه سر در نميارم چي مي گي ؟ سوده كجا بود ؟ تو مگه داري نمي ري خونه ؟ با كي هستي ؟ "
"بعداً برات تعريف مي كنم . فعلاً ."
گوشي رو تو كيفش برگردوند . فرزين نگاهي بهش انداخت و گفت :
ـ تموم شد ؟
ـ چي ؟
ـ اس بازي .
سري تكون داد .
ـ خب ؟؟؟
آهو با گيجي گفت : خب چي ؟
فرزين خنديد و گفت : خب چي كار كنيم ؟
ـ امممممم ...خب مي تونم بيام ولي بايد يه زنگ به خونه بزنم .
ـ باشه مشكلي نيست ، بزن .
ـ يه جا نگه دار زنگ بزنم .
ـ مگه گوشي نداري ؟
ـ چرا .
ـ شارژت تموم شده با گوشي من بزن .
romangram.com | @romangram_com