#یه_نفس_هوای_تو_پارت_82


- سحر نری می گم این جا هستیا...

به ناچار رفت بیرون.

- بفرمایید می شنوم.

پوریا:

- سحر رفت بیرون؟

- سحر که این جا نیست.

پوریا:

- می دونم که هست گفته بود میاد پیش شما و اگر الان برگشته بود زنگ می زد می گفت.

تو دلم گفتم دختره خُل، همه چی رو گزارش می ده بعد می گه دروغ بگو آبروم رو برد.

- بله این جا بود ولی الان بیرون اتاقه.

پوریا:

- می دونید دلیل کارم چیه بذارید با یه مثال بگم تا حالا شده شیرنی بخورید که شیرینی زیادش دلتون رو بزنه. سحر مثل اون شیرینی واسه منه.


romangram.com | @romangram_com