#یه_نفس_هوای_تو_پارت_58


****

- خانم صابر می شه ماشین حسابتون رو چند لحظه بدید.

باز صدای آقای رستگار بود. می خواستم اخم کنم و جواب سر بالا بهش بدم که یاد حرفای خانم روشن افتادم و برخلاف همیشه به جای این که اخم کنم یه لبخند زدم و گفتم:

- البته بفرمایید.

از لبخند و لحن خوبم تعجب کرد و همین جوری نگام می کرد. دیدم خیلی شوکه شده برای این که از این حالت در بیاد گفتم:

- بازم چیزی لازم دارید آقای رستگار؟

رستگار:

- نه ممنون.

بیچاره مثل کسی که تو یه مسابقه مهم مدال طلا گرفته باشه از مهربونی من خوشحال شد و با یک لبخند بزرگ سمت میز خودش رفت.

نسیم:

- نه من می گم آفتاب از یه طرف دیگه دراومده بگو نه! چه عجب جوابش رو درست دادی!

- خُب دوست عزیزم ازم درخواست کرده.


romangram.com | @romangram_com