#یه_نفس_هوای_تو_پارت_37

- مرسی دخترم اگر می تونی تحمل کن یه کم کارام رو غلتک افتاد دستم باز شد برات ماشینم می خرم.

مامان:

- نمی تونی با دوستت بیای.

- نه دلم نمی خواد با برادرش باشم.

مامان:

- چرا نسیم دوست نداره باهاشون بری یا برادرش مشکلی داره؟

- نه نسیم که از خداشه منم برم، برادرشم که نمی شناسم در حد سلام، خداحافظ. ولی به نظر آدم خوبیه.

بابا:

- خب اگر پسر خوبیه، نسیمم که دوست داره باهاشون بری، مشکل چیه؟ می خوای بیام ببینمش اگر دیدم پسر قابل اعتمادیه باهاشون بیا.

من که از این وضعیت خسته شده بودم و همین که تأیید بابام واسم ارزش داشت گفتم:

- باشه هر چی شما بگید ولی قول دادید ماشینم برام بگیریدا.

****

مشغول خداحافظی با همکارا بودم که بابا زنگ زد.

romangram.com | @romangram_com