#یه_نفس_هوای_تو_پارت_24
- سلام آبجی جونم.
نسرین:
- سلام نسترن خانوم خوبه هنوز یادته یه خواهریم داری.
- من همیشه به یادت هستم.
نسرین:
- آره ولی تو این یک ماه یادت رفته بود آره؟ می دونی چند بار زنگ زدم باهات صحبت کنم یا سر کاری یا گوشیت خاموشه یا خانوم تو اتاقشه. خیلی عوض شدی می دونی مامان چقدر از دستت ناراحته، می گه همش تو اتاقتی حتی دیگه با اون دوست جون جونیت سحرم دیگه بیرون نمیری مهمونی هم که بماند... چی شده؟
- یه نفس بکش نسرین بعد ادامه بده هیچیم نیست فقط از سرکار میام خستم.
نسرین:
- پس چرا دو ماه اول که کار می کردی آنقدر خسته نمی شدی بهونه نیار، نکنه عاشق شدی.
- نه بابا عشق چیه.
صدای موژان کوچولو اومد دلم براش غنج رفت واقعاً چقدر بی توجه شده بودم منی که هفته ای چند بار زنگ می زدم که صدای موژان رو بشنوم اصلاً یادم رفته بود خواهرم بچه هم داره... چقدر خودخواهی نسترن...
- از بس یک بند غر زدی یادم رفت حال عزیز خاله رو بپرسم.
romangram.com | @romangram_com