#یه_نفس_هوای_تو_پارت_204
- خوب نشسته بودی مثل این پیرزنا غرغر می کرد... چقدرم رودخونه بیچاره رو زدی... فکر می کردی منم!
- نخیر... در ضمن من پیرزن نیستم.
خنده اش عمیق تر شد.
رادین:
- هستی.
- نیستم.
رادین:
- چرا هستی.
- الان بخشیدمتا باز شروع کردی؟
دستاش رو به حالت تسلیم بالا گرفت و با خنده گفت:
- تسلیم... شما قهر نکن.
گریه و بغض و ناراحتیم با خنده اش دود شد رفت هوا... قربونِ خندیدنت بشم که انقدر ناز می شی... چرا همیشه نمی خندی و به جاش اخم می کنی... نگاش کردم عجب تیپی هم زده بود، رفته بود مهمونی، پیرهن مردونه سفید آستین کوتاه و جین سرمه ای... اوف موهاش رو چه قشنگ حالت داده! خودمونیم عجب تیکه ای رو دوست دارم...
romangram.com | @romangram_com