#یه_نفس_هوای_تو_پارت_202


- از کجا فهمیدی من اینجام؟

نزدیکم شد... کنارم ایستاد و نگاش رو روی من ثابت کرد... بوی خوش ادکلنش که حالا بیشتر بهم می رسید حالم رو دگرگون می کرد.

رادین:

- رفتم ویلا دیدم نیستی، تنها جایی که به ذهنم رسید ممکنه باشی این جا بود... نمی خوای حرفام رو بشنوی؟

اشکی که رو گونه هام سر خورد رو با پشت دستم گرفتم.

- در مورد دیشب، نه.

رادین:

- عزیزم داری گریه می کنی؟

عزیزمش این سری اشکام رو بیشتر کرد از روی سنگ بلند شدم و پشتم رو بهش کردم.

رادین:

- نسترن ببخشید باور کن حرفایی که زدم از ناراحتی بود.

با همون بغض گفتم:


romangram.com | @romangram_com