#یه_نفس_هوای_تو_پارت_200


با این که معنی حرفش رو فهمیده بودم ولی با حرفای دیشبش نمی شد من اون یه نفر باشم... واسه این دوباره پرسیدم:

- کی واست آروم و قرار نذاشت؟

تو چشمام زل زد و گفت:

- تو!

ته دلم یه جوری شد، حس کردم الانه که از خوشی غش کنم ولی ادامه حرفش تمام خوشیم رو ازم گرفت.

رادین:

- بالاخره مهمونی... باید حواسمون بهت باشه.

- اون دفعه هم گفتم نیاز به کسی ندارم

رادین:

- اصلاً تو چه طوری جرأت کردی دوباره بیای داخل جنگل.

یه پوزخند زدم:

- اون قدرا هم ترسو نیستم. حواسم رو جمع کردم... شما هم برو... مهمونتون سالمه.


romangram.com | @romangram_com