#یه_نفس_هوای_تو_پارت_191
- خیلی تابلوئه!... یعنی خودشم فهمیده؟...
هومن:
- پس حدسم درست بود که اون فرد رادینه... نمی دونم اون چیزی فهمیده یا نه.
- تو که چیزی بهش نمی گی؟
هومن:
- نه.
- اوم... اون چیزی به تو نگفته یا از اون چیز نفهمیدی؟
هومن:
- نه، چیزی نگفته... رادین خیلی تو داره، ولی فکر کنم اونم دوستت داره، نگاش کن چه جوری داره نگامون می کنه...
و با سرش پنجره سالن که مشرف به باغ بود نشونم داد. نگاهم رو کشوندم سمت پنجره رادین با قیافه عصبی داشت نگامون می کرد. وقتی دید منم دارم نگاش می کنم پرده رو انداخت برگشت سمت سالن. حس می کردم دلم داره مچاله می شه از این که رادین انقدر ناراحت بود، منم ناراحت بود خواستم بلند شم.
هومن:
- نسترن نرو می خوام باهات حرف بزنم. نگران رادین نباش.
تو صداش یه چیزی بود که دوباره نشستم.
romangram.com | @romangram_com