#یه_نفس_هوای_تو_پارت_182


- نسترن بسه دیگه اون لپ تاپ رو خاموش کن، بریم پایین... دو ساعته اینجاییم.

- تو برو.

نسیم اومد گونه ام رو بوسید و گفت:

- قرارمون یادت نره یه گوشت رو کن در یه گوشتم دروازه، باور کن خودمم تو کار خاله ام موندم.

- نسیم یه سؤال... مگه نمی گی خاله ات اینا خیلی پولدارند... پس چرا به جای مسافرت خارج یا چه می دونم ویلاهای خودشون که انقدر تعریف می کنه اومدند اینجا!

نسیم:

- نمی دونم هر سال یه روز می اومدند، می رفتند... معمولاً این فصلم می رفتند دبی حالا چی شده که می خوان چند روز این جا بمونن منم توش موندم!

بعد خندید و یه چشمک زد و گفت:

- احتمالاً چشمشون تو رو گرفته.

- آره حتماً اونم واسه دختر تحفه اشون که انقدر تعریفش رو واسم می کنند... نکنه شما فامیلی منحرفید!

نسیم:

- برو تو هم... کمترم به دخترخاله بدبخت من گیر بده، شایدم واسه هومن...


romangram.com | @romangram_com