#یه_نفس_هوای_تو_پارت_100


یه لبخند زد و گفت:

- می دونی از دست این تعارفات، دلم می خواد موهام رو دونه دونه بکنم.

از تصور این که داره موهای خوش حالتش رو می کنه، خندیدم.

رادین:

- مطمئن باش اگر واسم زحمت بود، اصلاً نمی گفتم.

- باشه پس چند لحظه.

با دو دست پر از نایلون از مغازه اومدم بیرون. تو ماشین رو نگاه کردم. سرش رو تکیه داده بود پشتی صندلی و چشماش رو بسته بود. به زور یکی از دستام رو با نایلون بالا آوردم و زدم به شیشه، فوری در رو برام باز کرد. سوار شدم.

رادین:

- این همه خرید داشتی انقدر تعارف می کردی!

- خودمم نمی دونستم انقدر زیاد می شه.

رادین:

- خب اینم خونه تون.


romangram.com | @romangram_com