#یاهیشکی_یاتو_پارت_80
پرهام- من میام با خانوادت حرف میزنم
گیسو- نه همه چیز بدتر میشه.
پرهام- پس چیکار کنیم؟
گیسو- نمی دونم...نمیدونم...
جلوی سفارته هند پیادش کردم و به سمته خونه رفتم. داشتم داغون می شدم بعد از خوردن ناهار که فقط با بشقابه غذام بازی کردم و هیچی از گلوم پایین نرفت به اتاقم رفتم. گوشیمو برداشتم و شماره ی آرشام رو گرفتم. باید باهاش حرف می زدم.
آرشام- بله؟
پرهام- سلام. خوبی؟ شناختی؟
آرشام- پرهام تویی؟ مگه میشه نشناسمت؟؟؟خوبی؟؟
پرهام- نه اصلا خوب نیستم
آرشام- چرا خدا بدنده؟
پرهام- خدا بد داده دیگه. ازت دلخورم
آرشام- از من؟ چرا؟
پرهام- تو هم با گیسو هم دست شدی؟ تو چرا هیچی بهم نگفتی؟
آرشام- باورکن من از علاقه ی شما دوتا چیزی نمی دونستم شبه تولدش همه چیز رو بهم گفت. همون شب هم بهش گفتم کارش اشتباه بوده که بهت حقیقتو نگفته ولی نذاشت چیزی بهت بگم
romangram.com | @romangram_com