#یاهیشکی_یاتو_پارت_79


پرهام- هیچ راهی نداری باید با خانوادت حرف بزنی

گیسو- چه جوری نمیتونم

پرهام- خیلی راحت. بگو اونو نمیخوای

گیسو- نمیشه. نمیتونم

پرهام- یعنی چی که نمیتونی؟ پس میخوای بشینی دست روی دست بذاری تا زنش بشی و بری؟ من واست مهم نیستم؟ پس من چی؟ مهم نیست چه بلایی سره من میاد؟

توچشمام زل زد و خیلی جدی گفت

گیسو- بیا فرار کنیم

خندیدم و با حالت مسخره ای گفتم:

- تو چی فکر کردی با خودت؟ فرار راه حله؟ آخرش که چی؟ از خانواده طرد میشی

گیسو- اونها به حرفه من گوش نمیکنن. می فهمی؟

پرهام- تو باید تلاشتوبکنی

گیسو- اگه حرفی بزنم بدتر لج می کنن و بلافاصله منو به عقدش در میارن. من خانوادمو بهتر از هرکسی می شناسم

پرهام- پس چیکار میشه کرد....آخ گیسو چرا روزه اول اینحرفا رو بهم نزدی؟ چرا گذاشتی کار به اینجا بکشه؟ من چطور میتونم ازت بگذرم.

سرمو روی میز گذاشتم و هیچ فکری به ذهنم نمی رسید. سرمو بلند کردم. گیسو مثل ابر بهار فقط اشک میریخت و اعصابم خراب تر شده بود گفتم

romangram.com | @romangram_com