#یاهیشکی_یاتو_پارت_77
مامان- سلام پسرم. صبح بخیر
پرهام- سلام مامان
مامان- بیا صبحونه بخور دیشب شام هم نخوردی
پرهام- آره خیلی گرسنمه
صبحانموخوردمو رفتم حاضر شدم و همون لباس های دیروزم رو پوشیدم وراه افتادم. جلوی دره دانشگاه باز هم اون BMW مشکی پلاک تبریز رو دیدم وگیسوروکه ازش پیاده شد وواسش دست تکون داد و رفت. دیگه داشتم دیوونه می شدم. باید همین امروزهمه چیز رومی فهمیدم. وارد پارکینگ شدم ماشینو پارک کردم و پیاده شم. توی سالن به طرفه کلاس می رفتم که گیسورو دیدم که داره به طرفم میاد.وقتی بهم رسید قیافش پریشون و رنگ پریده بود. تا حالا اینقدر نگران ندیده بودمش.
گیسو- سلام باید باهم حرف بزنیم
توی چشماش خیره شدمو گفتم :
پرهام- آره گیسو حتما باید باهم حرف بزنیم. حتما
ازم ترسید و خودشوعقب کشید. گفتم:- بعد کلاس منتظرتم.
دیگه نموندم و به سمته کلاس رفتم. بعد از تموم شدنه کلاس هم به طرفه ماشین رفتم و سوار شدم ومنتظرش شدم.دل توی دلم نبودنکنه...نکنه...
گیسو درو باز کرد وسوار شد. بی هیچ حرفی راه افتادم وبه سمته کافی شاپی که همیشه باهم می رفتیم رفتم . ماشینو پارک کردمو پیاده شدیم من می رفتموگیسوهم دنبالم می اومد.یه گوشه ی خلوت روانتخاب کردم ونشستم. گیسوهم روبه روم نشست و بعد از دودقیقه دو تا قهوه جلومون بود و من سکوت رو شکستم
پرهام- خب منتظرم
گیسو- تودرمورم اشتباه فکر کردی
پرهام- واقعا؟؟؟ خب پس منواز اشتباه در بیار. بگواونیکه دیشب باهاش تورستوران بودی وامروزم تا دانشگاه رسوندتت کیه؟
romangram.com | @romangram_com