#یاهیشکی_یاتو_پارت_42


گیسو-چرا؟؟؟

پرهام- چون دلم برای سر به سر گذاشتنت تنگ میشه.

گیسو لبخندی زد و هردو سکوت کردیم. توی دلم آشوبی بود که نگو. وقتی رسیدیم پیاده شدیم اونقدرها هم هوا سرد نبود رفتیم و یه جا نشستیم. خیلی خلوت بود ومیتونم بگم پرنده هم پر نمیزد.

پرهام- من برم یه چیز گرم بگیرم بیام

گیسو- زود بیا

دوتا شیر کاکائو گرفتم و برگشتمو توی سکوت خوردیم. که گیسو این سکوت رو شکست. گیسو- خب؟؟؟

پرهام- خب چی؟؟

گیسو- منو آوردی اینجا بشینیم شیر کاکائو بخوریم؟ من منتظرم که بشنوم.

نگاه خیره اش داشت ذوبم میکرد. چشممو ازش گرفتم و گفتم

پرهام- توی این چند ماهه با اخلاقم آشنا شدی.

گیسو- آره یه پسره گنده دماغ مغرور

پرهام- ای بی انصاف.

گیسو- اتفاقا چند روز پیش سرت بحث بود

پرهام- سره من؟

romangram.com | @romangram_com