#یاهیشکی_یاتو_پارت_34
گیسو- ماشین من که نبود. شوهر خالم داده بود که منتظره تاکسی نمونم.. نه هنوز درست هم نشده.
پرهام- دیروز گفتید پدرتون میاد و می برتش ولی...
گیسو- دیروز پدرم اینجا بود و برد تحویله تعمیر گاه داد و امروز صبح هم برگشت تبریز. حالا قراره هر وقت که درست شد به شوهر خالم خبر بدن.
پرهام- پس من میرسونمتون.
گیسو- نه. ممنون با آرشام میرم.
پرهام- تعارف نکنید دیگه. مسیرمون که یکیه آرشام هم باید مهموناش رو راه بنداره
گیسو- ولی...
پرهام- دیگه ولی نداره
گیسو- پس من برم حاضر شم.
داشتم با امیر هم خداحافظی میکردم که پریا و گیسو هم به طرفم اومدن. آرشام هم کنارمون اومد
آرشام- تشریف میبرید؟؟؟
پرهام- با اجازت. ایشالا عروسیت.
آرشام- ممنون همچنین. گیسو جان صبر کن سوییچ رو بیارم.
پرهام- نه آرشام جان. من خانومه نوابی رو میرسونم تو برو به مهمونات برس
romangram.com | @romangram_com