#یاهیشکی_یاتو_پارت_18
پدرام- ماشالا اعتماد به نفس
پرهام- چاکریم
روز ها همینجوری میگذشت و من به وضوح میدونستم که بهش علاقه مند شدم. هر پسری طرفش میرفت فرداش با من طرف بود. خود گیسو هم اینو فهمیده بود ولی اصلا باهم هم کلام نمیشدیم.منم طرفش نمیرفتمو دورادور هواشو داشتم. یه روز از دانشگاه خارج شدم و چند تا خیابون اونطرف تر دیدم که ماشینه گیسوکنار خیابون پارکه و چند تا پسر هم دورش جمع شدن. رگ غیرتم باد کرد و ماشینو پشتش پارک کردم و پیاده شدم که شنیدم یکی از پسرا میگه:- خانوم خوشگله پیاده شو ماشینت پنچر شده. خب من درستش میکنم برات. چرا درو قفل کردی؟
به طرفشون رفتم و گفتم:
پرهام- آقایون فرمایشی داری؟
پسر- به شما ربطی نداره. شما چیکاره ای؟
پرهام- من همه کاره ام.
پسر- برو بابا بذار باد بیاد
پسر که لاغر مردنی بودرو با یه دستم هل دادم و نقشه زمین شد . گیسو از ماشین پیاده شد. پسره که روی زمین افتاده بود گفت: خانوم چی شد پیاده شدن؟ گیسو گف:
گیسو- زنگ زدم داداشم بیاد حالتو بگیره.
پسر- زکی این داداشته؟
گیسو- بله. پاشو گورتو گم کن.
پسره بلند شد و شلوارشو پاک کردوبرگشتموبه گیسو گفتم تو بشین تو ماشین. از اینکه منو داداشش معرفی کرده بود یکمی دلگیر شده بودم. گفت نمیشینم وداد زدم که بشینه توماشین که پسره بی هوا با مشت کوبید توی دماغم. با اینکه حسابی گیج شده بودم ولی وقتی داشت فرار میکرد از پشت گرفتمش وبا هم درگیر شدیم و تا میخوردن زدمشون. مردم اومدن و جدامون کردن. گیسودستمومیکشید و گریه میکرد . همش میگفت پرهام ولش کن میمیره واست شر میشه.
بعد از تموم شدنه دعوا کنارجوب نشستم. تی شرته سفیدم خونی شده بود و خون دماغم بند نمی اومد. گیسو از جیبش دستمالی در آورد و طرم گرفت وگفت بیا دماغتو پاک کن. دستمالوازش گرفتموگذاشتم توی جیبم و دستمال کاغذی از توی جیبم در آوردمو دماغم رو پاک کردم.اونم رفت از توی ماشینش بطری آب معدنی رو آورد وبه طرفم وگرفت وگفت بیا صورتتو بشور. هنوزم فین فین میکرد وچشماش قرمز بود.
romangram.com | @romangram_com