#یاهیشکی_یاتو_پارت_128
بلند شدم و ازاتاق اومدم بیرون. ولی باز هم درو باز کزدم و گفتم:- بذار خودش بیاد باهاش حرف بزن بعد تصمیم بگیر.
شماره ی بابا رو برای آرشام اس کردم و شب وقتی که بابا به خونه اومد گفت قراره فردا شب برای پریا خاستگار بیاد ووقتی مامان پرسید که طرف کیه گفت که آرشامه. مامان هم خنهدید وگفت: از وقتی این پسرو دیدم به دلم نشست. قسمتو ببین
شام خوردیم وپریا زودتر از همه به اتاقش رفت. مثلا خجالت میکشید...
مامان بی مقدمه گفت:
مامان- این آرشام چه جور پسرییه؟؟
پرهام- پسر خیلی خوبیه. مطمئن باش
مامان- خانوادش؟
پرهام- آرشام خانوادش روتوی زلزله از دست داده. یکی از اقوام دورشون سرپرستیش رو به عهده گرفته و به تهران میفرستتش تا درس بخونه.اونقدر پسر لایقی هست که الان واسه خودش خونه وماشین وشغل خوبی داره که دیگه به کسی احتیاجی نداره.
مامان- طفلک...بمیرم براش...
پرهام- از الان بمیرم بمیرم میکنی نسرین خانوم؟ فردا پس فردا هم داماد پرست میشی و پسرتویادت میره.آره؟
مامان- این چه حرفیه؟از الان حسود بازی در نیار
پرهام- مامان خیلی نگرانم
مامان- چرا عزیزم؟
پرهام- آرشام دایی نا تنی گیسو میشه
romangram.com | @romangram_com