#یاهیشکی_یاتو_پارت_120
برگشتم سمتش...
پرهام-چرا؟
سمیرا- چون تو علاقه ای به من نداری. دلیله تصمیمت رونمیدونم ولی اینومیدونم که تو منو نمیخوای
پرهام- اگه نمیخواستم که پیشنهاد ازدواج نمیدادم.
سمیرا- این پیشنهادت از ته دل نیست. توهنوزم خوابه گیسو رومیبینی.دوسش داری.عاشقشی. ولی من سمیرام. نمیتونم واست گیسو باشم. نمیتونم جاشو پر کنم
پرهام- من نمیخوام توگیسو باشی. خودت باش. کمکم کن فراموشش کنم. تنهایی نمیتونم
سمیرا- اگه با منم نتونستی چی؟
پرهام- توباید کمکم کنی تویه روانشناسی. سمیرا من نمیخوام خودمو گول بزنم که گیسو برمیگرده.اون حتما خوشبخته.منو یادش رفته ولی من خیلی تنهام
سمیرا- من نمیتونم پرهام
پرهام- الان جواب نده. فکر کن
کناره ساحل تنهاش گذاشتم و به ویلا برگشتم. شام خوردیم ودور هم جمع شدیم وبرنامه ریزی کردیم که توی این چند روز چیکارکنیم وکجا بریم.
این دوروز به من کم وبیش خوش گذشت و باعث شد کمی از فکر و خیال بیام بیرون.ولی سمیرا همش توهم بود وهنوز جوابی به من نداده بود.
باز هم تنها کناره ساحل نشسته بودم وبه دریا خیره بودم. هوا هم سرد بود ، احساس کردم صدای پا میاد برگشتم و دیدم که سمیرا داره به طرفم میاد. اومد وکنارم نشست
سمیرا- به چی خیره ای؟
romangram.com | @romangram_com