#یاهیشکی_یاتو_پارت_118


صدای در اتاق اومد. گیسو بودکه به طرفم می اومد.از خوشحالی نمیتونستم از جام تکون بخورم. اومد وکنارم نشست.موهامونوازش کرد و بوسه ای روی سرم زد. پتو رو کشید روم و بلند شد و میخواست بره. نمیخواستم بره. بلند شدم و داد زدم گیسو... ولی این سمیرا بود که ایستاده بود ونگاه میکرد

سمیرا- داشتی خواب میدیدی؟

دستی توی موهام کشیدم و باز هم دراز کشیدم.

سمیرا- خواب گیسو رو میدیدی؟؟

پرهام- آره

سمیرا- خیلی وقته که خوابیدی. نمیخوای بیدار شی؟

پرهام- تو برو الان میام.

بلند شدم و آبی به دستوصورتم زدم تا برم لب دریا. از ویلا زدم بیرون. دریا طوفانی بود. درست مثل دل من نمیدونستم چه تصمیمی بگیرم اگه به سمیرا قول میدادم میتونستم خوشبختش کنم؟ اگه بعده ازدواج هم بهش علاقه مند نمیشدم چی؟ اصلا اگه گیسو برگرده و ببینه من ازدواج کردم چی؟

سمیرا- بازم اومدم خلوتت رو بهم بزنم...

پرهام- این چه حرفیه؟

سمیرا- پرهام توچته؟

پرهام- یعنی چی که چمه؟ چیزیم نیست.

سمیرا- چند روزه بازم خیلی توهمی

پرهام- دارم یه تصمیم خیلی مهم میگیرم واسه همین فکرم مشغوله

romangram.com | @romangram_com