#یاهیشکی_یاتو_پارت_116
به طرفه کیفش رفت و ازتوش یه جعبه ی تزئین شده درآورد و رو به روم گرفت.
پرهام- چرا زحمت کشیدی؟
سمیرا- قابل تورو نداره
جعبه رو ازش گرفتم و درشو باز کردم ساعت مارک خوشگلی داخلش بود که خیلی هم گرون قیمت بود
پرهام- این که خیلی گرونه
سمیرا- گفتم که قابله تورو نداره
درش آوردم و به دستم بستم و بازم ازش تشکر کردم. با صدای پریا که داد میزد.- شما دوتا دارید چیکار میکنید؟ بیاید پایین.
هر دو بلند شدیم و به طبقه ی پایین رفتیم. ولی فکرم حسابی درگیر حرفای سمیرا بود.
********
دوماهی از اون شب می گذشت و رابطه ی منو سمیرا خیلی خوب شده بود.مثله پریا دوسش داشتم ولی احساس اون منو عذاب میداد. من نمیتونستم مثله اون دوسش داشته باشم یا بهتره بگم نمیتونستم بعد از گیسو خودمو راضی کنم تا به کسه دیگه ای فکر کنم و دوسش داشته باشم. همیشه ناراحت بود ولی به روی خودش نمیاورد. خیلی کنجکاو بود و همش میخواست سر ازکاره من در بیاره و بدونه من چمه. اینقدر بهش چیزی نگفتم که آخر از زیر زبون پریا کشیده بود بیرون وماجرای منو گیسو رو فهمیده بود. به خاطر فضولیش هم چند روز باهاش حرف نزدم وکم محلی کردم ولی اونقدر پاپیش گذاشت که بالاخره باهاش حرف زدم. همش ازم میخواست گیسو رو فراموش کنم ولی من نمیتونستم وهنوز هم منتظرش بودم که شاید یه روز برگرده. مامان هم که این صمیمیت بین منو سمیرا رودیده بود و این رفت و آمد هامون باعث سوءتفاهم شده بود و فکر میکرد به سمیرا علاقه مند شدم و ازم میخواست به خاستگاری سمیرا برن وکار روتمومکنن.
پرهام- مادر من چرا این بحث روتمومش نمیکنید؟ سمیرا واسه من مثله پریا میمونه.
مامان- اون هیچوقت نمیتونه خواهرت باشه. ازسمیرا بهتر رومیخوای کجا پیدا کنی؟
پرهام- بازم حرف خودشو میزنه. بابا من نمیخوام زن بگیرم. مگه زوره؟؟
مامان- پرهام گیسو رو از مغزت بنداز بیرون. اون الان داره پیشه شوهرش کیفش رومیکنه وتواینجا نشستی غم باد گرفتی
romangram.com | @romangram_com