#یاهیشکی_یاتو_پارت_10
-این چه حرفیه؟ من دخترم
پرهام- ببین دختر جون من حتی حاضر نیستم دستم به هرزه ای مثل توبخوره.چه برسه به اینکه باهات باشم. محض اطلاعت من تا حالا با کسی نبودم و نمیخوامم باشم. من دنباله دختری ام که برای بدست آوردنش خودمو به آب و آتیش بزنم. نه اینکه خودش خودشو در اختیارم بذاره.. اونوقته که برای با اون بودن تشنه میشم. افتاد؟؟؟
-پرهام......
پرهام- پرهام مرد. دیگه هم به من زنگ نزن وگرنه مجبور میشم برم جلوی باباجونتو بگیرم تا جمعت کنه آشغال...
گوشی رو قطع کردم و حرصم گرفت از این دخترایی که خودشونو تحمیل میکنن وآبرو براشون مهم نیست.همیشه خواستم اولین بار با کسی رابطه داشته باشم که عاشقانه دوسش داشته باشم و آسون بدستش نیاورده باشم. اگرم بعضی وقتها با یکی بودم و دوست میشدم فقط برای سرگرمی بوده وسعی کردم هیچ رابطه ی مستقیمی با هیچ دختری نداشته باشم. الانم که دیگه بیخیاله این سرگرمی مزخرف شدم و قیده هی چی دختره زدم. خسته شدم از دخترایی که مثله کنه میچسبن و قصدشون هم فقط تیغ زدنه.
حاضر شدم و به سمته شرکته پدرم رفتم و وقتی رسیدم منشی پدرم که یه دختره سبزه روی ریزه میزه با چشمای درشت مشکی بود به احترامم بلند شد و باهاش سلام و احوال پرسی کردم و وارد اتاق پدرم شدم و یک سری از کار های عقب افتاده ی شرکت رو انجام دادم...
فصل دوم
چند ماهی از رفتن به دانشگاه میگذشت وکارها به خوبی پیش میرفت و استاد ها حسابی ازم راضی بودن. با صدای آلارم گوشیم بیدار شدم ودوش گرفتم ویه شلوار لی مشکی با پلیور قهوه ای سوختمو پوشیدم و به سمته دانشگاه راه افتادم. حسابی توی ترافیک افتاده بودم واعصابم داغون بود. با بدبختی به دانشگاه رسیدم وسریع ماشینو پارک کردم وبه سمته کلاس دویدم. نزدیک ده دقیقه از شروع کلاس میگذشت ومنم حسابی عجله داشتم. توهمین هیر و ویر گوشیم زنگ خورد و درش آوردم تا بذارمش روسایلنت که دیگه هیچی نفهمیدم. فقط فهمیدم به یکی برخورد کردم. کو برگه هاش توی زمین وهوا پخش شد.منم گیج شده بودم چشمامو باز کردم که چشمم افتاد تو یه جفت چشم عسلی که حسابی هم عصبانی بود.
-آقا چه خبرته؟ سر میبری؟
پرهام- مثله اینکه بدهکارم شدم. خانوم شما چه خبرته؟
-تو سرت تو گوشی بود. من چه خبرمه؟
romangram.com | @romangram_com