#ویروس_مجهول_پارت_75
آخرش نتونستم طاقت بيارم، خونسردیم رو از دست دادم و با صدای بلندی خنديدم:
-جون به جونت کنن، ديوونه ای و تمام!
اخم كرد:
-آها، باز بهت احترام گذاشتم فكر كردی از دماغ فيل افتادی.
پوزخند زدم و سوار شدم:
-بشین و به رانندگیت برس بچه.
در رو بست و كنارم پشت فرمون نشست. استارت که زد، مثل ديوونه ها گاز داد و لاستیکای ماشینش شروع کرد به دود کردن. وحشت زده به دستگیره ی در چسبيدم:
-وای دنيل آروم باش من جونم رو دوست دارم!
-خوبه گفتی، چون من فکر کردم دوستش نداری!
وحشتناک رانندگی میکرد و طوری سبقت میگرفت که من از ترس در حال غش کردن بودم. انقدر به وحشیانه رانندگی كردن ادامه داد تا بالاخره پليس جلومون رو گرفت. غرغر کنان گوشه ی خیابون كنار زد و سريع قيافه ی مظلوم و بیگناهی به خودش گرفت. پليس پیش پنجره خم شد و از پنجره نگاهمون كرد:
-مدارک؟
romangram.com | @romangram_com