#ویروس_مجهول_پارت_128
-ای بابا، يادم نبود اين دو تا اون شب يادشون افتاده بود كه عاشق همديگه شدن!
-دنيل!
خنديد:
-باشه بابا نزن. من زنگ میزنم به تئودور و از اونم میپرسم. حداقل اون و سوزان با هم زن و شوهرن و اين جوری نديد بديد بازی در نميارن!
اين بچه ی منحرف كی ميخواست آدم بشه، فقط خدا میدونست. به تلفن انگشت زدم:
-گيرت بيارم زندت نمیذارم!
میشل با حیرت پرسید:
-با منی؟!
بهش چپ چپ نگاه كردم:
-من با تو چی كار دارم آخه؟
دنيل با صدای قار قار مانندی بهش گفت:
romangram.com | @romangram_com