#ویروس_مجهول_پارت_108
به دو نفر پشت سرش چيزی گفت و اونا هم سر تكون دادن و همون جا ایستادن. استون بریکر اشاره زد که حرکت کنم و خودش پشت سرم راه افتاد و من مقابل در فلزی ای كه با قفل محافظت می شد متوقف شدم. نگاه خيره و سردش از پشت سرم داشت مغزم رو متلاشی می كرد و اگه میتونستم، سرش فریاد میكشيدم كه چشمای ترسناكش رو از روم برداره. رمز رو که وارد کردم، صحيح تشخيص داده شد و در کنار رفت. استون بدون کوچکترین حرفی همراهم داخل راهرو اومد. صدای پاشنه های كفشای چرمی مردونش دقيقا روی اعصابم بود و لرزش دستام رو بيشتر میكرد. با احتياط پرسيدم:
-هيچ چيزی در مورد ويروس تازه كشف شده نفهميديد؟
جوابش يه كلمه ای و مختصر بود:
-محرمانس.
نيشخند زدم و با طعنه گفتم:
-مثل اين كه منم بايد خودم رو به شما معرفی كنم جناب رئيس كل!
سكوتش نشون داد که میخواد جواب رو بشنوه. موذيانه گفتم:
-من كاشف اون ويروسم.
تا جمله رو شنيد، سرش به شدت چرخيد و چشماش روی چشمام قفل شد. سریع پرسید:
-كاشف ويروس شما هستین؟
به قول معروف کینه ی شتری به دل گرفته بودم و میخواستم حالش رو بگيرم. با یه حالت مصنوعی اخم كردم:
romangram.com | @romangram_com