#ویروس_مجهول_پارت_1
خلاصه:
مريم يا به قول دوستاش، ماريا، یه دانشمند ایرانی مقیم آمریکاست که توی يه پروژه ی تحقيقاتی بزرگ كه به بيمارای مبتلا به ايدز كمک می كنه تا از چنگال ويروس اچ.آی.وی رها بشن، شرکت داره. اوايل همه چی خوب پیش میره ولی... اتفاقی پيش مياد كه تحقيقات رو به هم میريزه. كسی هم نمیدونه اين اتفاق از كجا آب میخوره و قصد كسی كه خرابكاری كرده از اين كار چی بوده، ولی ماريا يه چيزی رو متوجه میشه. اينكه جون همه، همه ی دنيا، مخصوصا ايرانی ها در خطره!
***
مقدمه:
دانش برای اینکه خودش رو بین آدما جا کنه، حاضره قربانی بگیره. علم همون طور که خوبه، ویرانگره. پارادوکس ترسناکی از خوبی و بدی!
بستگی به خودت داره چه شکلی ازش استفاده کنی، از وجه خوبش، یا بدش. ولی مطمئن باش از هر وجهش که استفاده کنی، همیشه یه نفر هست که منتظر تو ایستاده تا بعد از انتخاب مسیر خوب یا بدت، سریعا وجهی که استفاده نشده رو در دست بگیره. پس مراقب باش وقتی داری با علمت به مردم خدمت می کنی، کدوم وجهش رو به دست می گیری، و کدوم وجهش رو دیگری به دست می گیره...
***
پشت به من ایستاده بود، سرش با حالت عجیبی روی گردنش میلرزید و تکون میخورد. صداش زدم تا شاید متوجه حضور من بشه:
-هی آقا، شما حالتون خوبه؟
صدام طنین وار منتشر شد و کل فضای اطرافم رو گرفت، ولی مرد مقابلم هنوزم نفهمیده بود که من هم کنارشم. فضای اونجا نیمه تاریک بود، انگار که کسی یه لامپ ضعیف رو یه گوشه روشن کرده. هر چند اون نور کم این توانایی رو نداشت که شعاع زیادی رو پوشش بده و روشن کنه. چون تنها بودم میترسیدم. یه حسی بهم گفت تا به اون مرد نزدیک بشم، باید میفهمیدم اینجا کجاست، تنها کسی که می تونست به من جواب بده اون بود. برای همین یه کم جلو رفتم و دست راستم رو به شونه اش زدم:
-آقا...
romangram.com | @romangram_com