#ویلای_نفرین_شده_پارت_82

باران و درسا سكوت كردند و چيزي نگفتن كه نازي اعصباني شد و با حرص به تخته زل زد اما هيچ كدوم چيزي از حرف هاي استاد رو نميفهميدن چند صندلي اونور تر يه پسر خوشگلو جذاب نشسته بود و با لبخند به نيلوفر نگاه ميكرد نيلوفر كه سنگيني نگاهي رو رو خودش حس كرد سرشو بلند كردو با همون پسره چشم تو چشم شدن وقتي لبخند پسر را ديد خود به خود لبخند زد ولي لبخندش اصلا عمدي نبود سريع سرشو به طرف تخته برگردوند كه ديد اميد با اخم نگاهش ميكنه

وقتي كلاس تموم شد همون پسري كه به نيلوفر نگاه ميكرد به طرفشون اومد و به نيلوفر گفت=خوب هستيد خانوم اريا فرد؟

نيلوفر سرشو پايين انداخت و اخم كردو گفت=فكر نميكنم شمارو بشناسم

پسر با پرويي گفت=خب من كيانوشم و شمام نيلوفر حالا همديگرو شناختيم

نيلوفر كه از پرويي كيانوش متعجب شده بود چيزي نگفت پسراها به سمت دخترا امدن اميد با ديدن كيانوش اخم كردو به نيلوفر گفت=

نيلوفر اتفاقي افتاده؟

نيلوفر متعجب از شنيدن اسمش گفت=نه نه چيزي نيست

كيانوش لبخندي به نيلوفر زدو به ست در كلاس رفت و خارج شد درسا سريع دست بارانو گرفت و باهم از كلاس خارج شدنو به سمت سلف دانشگاه رفتن نيلوفروبهارونازي هم به همراه پسرا به سمت سلف رفتند و درسا باران رو ديدن كه روي يه ميز نشسته بودند و داشتند به يك عكس نگاه ميكردنو ميخنديدن بهارو نيلوفرو نازي با ديدن خنده ي اونا لبخندي زدن و به همراه پسرا يه ميز اونور تر نشستن و به اونا زل زدن

درسا و باران تمام حواسشان به انها بود كه ناگهان گوشي درسا زنگ خورد درسا خنده اش را خورد و بااخم به گوشي نگاه كرد و با تعجب به باران گفت=از ويلاس

باران=چيييي كدوم ويلا .....نكنه ...نكنه ويلاي خودمون ؟

درسا=اره ويلاي بابابزرگم

باران=خب .. خب جواب بده ببين كيه

درسا سرش رو به علامت باشه تكون داد و دكمه ي اتصال رو زد و گوشي رو كنار گوشش گرفت و با استرس گفت=الووو.....



درسا=الوووو



romangram.com | @romangram_com