#ویلای_نفرین_شده_پارت_60
پسری که پشت گوشی بود هول شد و گفت:عه سلام نیلوفر خانوم شمایین؟من امیدم چیشده این موقع شب؟اتفاقی افتاده؟
نیلوفر با گریه:اره یه اتفاق بد افتاده
امید:چیشده؟
نیلوفر:میشه بیاین به این ادرسی که براتون میفرستم؟
امید:بله بله ادرسو بفرستیم
و بعد گوشی رو قطع کردو ادرس بیمارستانو برای امید فرستادوقتی به بیمارستان رسیدن نازی رو بردن اتاق عمل بعد از چند مین پسراهم رسیدن باران به طرفشان رفت که پرهام گفت:چیشده چه اتفاقی افتاده؟
باران با گریه گفت:نازی...نازی ...!
محمد رضا سریع با ترس گفت:نازی چی؟نازی چیشده؟
و گریه اجازه نداد که باران حرفشو بزنه نیلوفر جلو اومد و گفت: نازی پهلوش زخمی شده اوردیمش بیمارستان الانم تو اتاق عمله
بهار گریش شدت گرفت که حسین به سمتش رفت و گفت:چیشده چرا نازی پهلوش زخمی شده؟
بهار با گریه گفت:تغصیرمنه همش تغصیر منه
باران:ساکت شو یعنی چی که تغصیر منه توکه از عمد اون کارو نکردی تو حال خودت نبودی پس تغصییر تو نیست
محمد رضا بلند داد زد:اخه چیشده چه کاری ؟چرا درست حرف نمیزنید
درسا جلو اومد وگفت:ما همه خواب بودیم که یه دفعه صدای جیغ شنیدیم وقتی فهمیدیم صدای جیغ نازیه سریع بلند شدیمو به سمت حیاط رفتیم وقتی در ویلارو باز کردیم نازی افتاد زمین و پهلوش خونی شده بود و تو دست بهارم یه چاقو بود درسا گریش گرفت و نتونست تعریف کنه
نیلوفر ادامه داد:از قراره معلوم بهار خواب بوده و بی هوا بلند شده و نازی هم میره دنبالش و وقتی میرسن به حیاط اینجوری میشه و الانم تو اتاق عمله
بعد یه ساعت دکتر از اتاق عمل بیرون اومد همه به طرفش هجوم بردن باران گفت:اقای دکتر حال بیمارمون چطوره؟
romangram.com | @romangram_com