#ویلای_نفرین_شده_پارت_46
بارن هم یه خنده بامزه کرد و گفت:نیلو راست میگه فردا میریم دانشگاه
درسا:با این روحیه؟نمیشه که!بیاید یه عالمه کار داریم بیاید
بهارو نازی با حرص به ان ها پیوستن و ساعتای هشت شب کار اونا تموم شد درسا تلفن رو برداشت و به یه رستوران زنگ زدو غذا سفارش داد
داشتن غذا میخوردن که تلفن زنگ خورد نیلوفر به سمت تلفن رفت و جواب داد:بله؟
-الو صدا نمیاد
-الو چرا جواب نمیدی؟
-مزاحم نشو
-جواب بده دیگه
اما کسی پاسخ گو نبود نلفت رو قطع کردو به بچه ها پیوست باران گفت:نیلو اجی کی بود؟
نیلوفر:کسی که پاسخ گو نبود منم قطع کردم
بهار:مزاحمن دیگه بی کارن
درسا:خودت میگی مزاحمی خودش یه کاره دیگه
romangram.com | @romangram_com