#وسوسه_پارت_5
رو زمين در حالي كه پشتشو تكيه مي داد به ديوار خشتي نشست و از جيبش يه سيگار در اورد و گذاشت رو لبش …..
شروع كرد به گشتن كبريت يا فندك ..اما به نظر ميومد پيداش نمي كنه …
دستاش يه لحظه از حركت وايستاد…چشماشو با ناراحتي بست و سيگارو از روي لباش برداشت ..
تو دستش مشت كرد و پرتش كرد طرف باغچه
….همچنان مثل خيره سرا تو جام وايستاده بودم و تماشاش مي كردم..
دوتا دستم رو ستون بود و خودمم چسبيده بودم بهش ..
خواستم دستمو جابه جا كنم كه راحتر ببينمش …دستمو برداشتم كه يهو برخورد كرد به يه چيزي و صداي بلندي كنار گوشم پيچيد…چشمام گشاد شد…..
ودر حالي كه لبامو گاز مي گرفتم به ظرف افتاده كنار پام نگاه كردم..
- تو ديگه از كجا پيدات شد ..
با ترس به ستون نگاه كردم… كوزه رو با طناب به وسيله ميخي از ستون اويزون كرده بودن ….
حالا به كوزه شكسته شده نگاه مي كردم …تمام شيره داخل كوزه ريخته بود رو زمين
…زود نشستم و شروع كردم به جمع كردن تيكه هاي شكسته شده ….
-اينو ديگه كي اينجا گذاشته ….اخه جا بهتر از اينجا نبود…
با دست تمام شيره هاي ريخته شده رو داشتم مثلا جمع مي كردم …دستام چسبنده شده بود…احساس كردم بينيم مي خاره……
romangram.com | @romangram_com