#ورطه_پارت_117

محکم بازومو میگیره، عین افسار یا چی؟ نمیدونم... دهنم بسته میشه...
_زرین وایسا...اینجوری که نمیشه...میخوای آبروریزی کنی؟
_هه!آبرو؟ بچه مو دزدیدن کجاش بوی ابرو میده؟
_بچه دزدی کدومه؟ چرا الکی شلوغش میکنی؟!
شلوغ نیس....واقعیته...تنها امید خونه خلوت منو بردن...شلوغ کجا بود؟!
زنگ درو میزنم...یه بار...محکم و طولانی...
فلور دست میذاره رو دستمو از رو زنگ برمیداره...
_چه خبرته، یه دقه صبر بابام جان...
دستامو مشت میکنم هم برای اینکه اماده کوبیدن به در باشه و هم برای اینکه با کف دست نکوبم تو دهن فلور...زیادی حرف میزنه...
در باز نمیشه... راه نفسم...بسته میشه... قلبم مچاله میشه...
دوباره زنگ میزنم...دست راستم روی زنگ و دست چپم مدام به در کوبیده میشه...
فلور رو نگاه نمیکنم....فقط دستاشو میبینم که همراه من رو در فرود میاد...دست و پنجه زدن به در این سقوط چه تکی چه دونفره بی فایده س...
اینبار من دست میذارم رو دستای فلور ...رگاش زده بیرون...ولی خون از چشمای من فوران میکنه:
_فایده نداره فلور...عمه نیس...نمیخواد درو باز کنه...
داد میزنم :
_عالـــــــیه...باز کن تو رو خدا...باز کن بی وجدان..باز کن آشغال...باز کن...
هق میزنم...فلور لبشو گاز میگیره و اشک میریزه...
_چیزی نیس زرین جان، شاید رفتن بیرون
وقتی حرف دل و زبون یکی نیس باید اون زبونو گاز گرفت...عین الانِ فلور...
_شماره عمه تو بده...
به گوشی که سعی داره انگشتشومحکم رو صفحه لمسیس بکشه نگاه میکنم...
_فکر میکنی گوشی رو برمیداره؟!
_شاید شماره تو رو میشناسه برنمیداره...
_هیچی یادم نمیاد...
کیفمو از رو شونه م برمیداره و توش دنبال گوشیم میگرده...
_کو این گوشیت؟
_نمیدونم...تو خونه جا گذاشتم
و جا گذاشتم این گوشی رو پشت همون اس ام اس تورج...تورج...
_چی میگی تو؟! تورج کیه؟ کار اونه؟
مینرسم...در پشت همه این بی اطلاعی فلور از اینکه تقصیرو با یه کلمه انداخت گردن تورج میترسم...نه اینکه کار تورجه...اینکه تورج رو بشناسه...که اون وقت منو میشناسه...دردمو میشناسه...نیازمو میشناسه...نیازمو به تورج!
_چی شد زرین؟ شماره این عمه ی ...لا اله الا ا....بده ببینم چه کرده این زنیکه؟!
همه ادب رو فراموش میکنن وقتی پستی عمه رو میبینن...
_بزن تو گوشیت5577.....
گوشی رو میگیره دم گوشش...
_برنمیداره زرین
_گفتم بهت که...

romangram.com | @romangram_com