#ورطه_پارت_113

دستشو پس میکشه:
_نگران شدم...ببینید زرین خانوم من کاری ندارم چی شده و چرا شده، حتما این وسط دلایلی بوده دیگه...شمام عاقل و بالغین، متوجهین دارین چیکار میکنین...
یه نگاه دیگه از تو آینه بهم میندازه تا تاثیر حرفای روشن فکرانشو ببینه، اونم روشن و واضح!
_من متاسفم زرین خانوم که تا این حد بی مقدمه گفتم، ولی بحث من چیز دیگه ایه!
خدایا تا کی باید از این مواد کشیدن، تحقیر و خفت بکشم؟
_قبلا هم گفته بودم که در نبود الیاس خان رو من حساب کنید ...هیچ خوشم نمیاد که نبودن الیاس برای شما دردسر درست کنه!
دِآخه لعنتی تو خودت یه سر این درد سری!
_من متوجه منظورتون نمیشم...
_حالا که الیاس نیس،اگه امری فرمایشی داشتین من در خدمتم...مث یه...
این جمله ش برام مهمه که چجوری تموم میشه!
_مث یه دوست...
چشمامو فشار میدم رو هم...حرفش بار زیادی بهم تحمیل کرد...
هنوزم نمیگه مث برادر،میگه دوست...
دستشو میره سمت داشبورد ماشینشو ...
_بفرمایین.
نگاهشو میدزده...

نگاهم خشک میمونه رو اون بسته سفید...
_این چیه؟
زر زدم...مگه من واسه همین نیومده بودم پیش تورج؟ مگه تنها واسطه ای که میشناختم تورج نبود؟
با این حال از تک و تا نمیفتم:
_آقای ابطحی شما راجع به من چی فکر کردین؟
دستمو میبرم سمت دستگیره در:
_واقعا متاسفم برای خودم که فکر میکردم میتونم رو کمک شما حساب کنم.
قفل مرکزی رو میزنه و زبونه رو درش میپره پایین...قلبم منم همینطور...چیکار میخواد بکنه؟
نفسم حبس میشه...نباید نشون بدم که ترسیدم:
_این کارا یعنی چی؟ شما میخواین چی رو ثابت کنین؟
_من برای اثبات خودم اینجا نیومدم خانوم سالاری...
لحنش اونقد سفت و محکم بود که پتک شد رو سرم؛ولی اون خانوم سالاری که میگه یه جورایی قرصم میکنه...اینکه به خودش اجازه نداده حریم سالاری بودنمو بشکنه،حریم زرین بودنم...حریم خانوم بودنم...حریم زنیّتم!
_ببخشید...چند لحظه منتظر بمونین...
_منتظربرای چی آقای ابطحی؟! شما عملا دارین به من توهین میکنین...بسته هروئین میگیرن جلوم انتظار دارین هیچ واکنشی از خودم نشون ندم؟
یه ابروشو میندازه بالا و لحنشو میاره پایین:
_واکنش؟ چرا اون وقت؟ من از خودم کُنِشی نشون دادم مگه؟ فقط کُرنِش بوده و اطاعت...مطمئن باشین هرکی دیگه جای شما بود، اینجوری آروم و با احترام باهاش رفتار نمیکردم...
ابروهامو میکشم تو هم و صدامو میبرم بالا....تازه مونده تا عکس العمل منو ببینی.
_نیازی به اطاعت شما نیس...من کاری ندارم...ببخشید تو زحمت افتادین...قول میدم دیگه مزاحم نشم...
_یعنی بدون کمک من الیاس پیدا میشه؟

romangram.com | @romangram_com