#وانیا_ملکه_خواب_ها_(جلد_دوم)_پارت_95
-چشم ملکه…
خيلي سريع به اندازه ي يک انگشت دراومد و غيب شد!
ويدا-اين کي بود؟
-کوتوله ي جاسوس…
-چي؟کي؟
-جاسوس منه برام خبرارو مياره…چون کوتوله و فرزه راحت همه چيو مي فهمه و خبر ميده.
-انقدر زود بهم اعتماد پيدا کردي که کل اطلاعاتتو برام پهن ميکني؟
-تو اگه فکره فاش کردن اين اطلاعات به سرت بزنه اون سرتو از بدنت جدا مي کنم فقط اگه فکرشو بکني ديگه عمل کردن به فکر که مجازات ديگه اي داره
خنديد و خشني زير لب گفت
-بسه زيادي خنديدي!بهت رو مي دم پررو نشو ديگه!پاشو تمرين بده
-عادت مي کني.
-ويدا
-بله؟
-ببند!
-چشم…!
romangram.com | @romangram_com