#وانیا_ملکه_خواب_ها_(جلد_دوم)_پارت_94


چشماشو گرد کرد و داد زد-وانـــي

سرخوش خنديدم و رفتم وسط زمين تمرين که شبنم جلوم ظاهر شد با قدي متوسط رو به کوتاه!

-خبريه؟

شبنم-ملکه نينا با ماهان دعواشون شده و فلورا و پرنسس آفتاب معلوم نيست چطوري و کجا غيبشون زده…بانو چيترا خيلي خوشحالن…بانو ميترا هم به خاطر غيب شدن دخترشون نگرانن…

تکليف دعواي نينا و ماهان معلومه حتما نينا داره بحث مي کنه که چرا ماهان منو راضي نکرده!چيترا هم که فکر کنم خبر ازدواج ما بهش رسيده خوشحاله من عروسش مي شم!بدبخت نمي دونه همه چي الکيه!فقط مي مونه آفتاب و فلورا…

-چطور شد که غيبشون زد؟

-توي جلسه شاهزاده ماهان اعلام کردن با شما ازدواج مي کنن و جواب مثبت شمارو گرفتن و در حال آماده کردن مقدماتن…پرنسس آفتاب خيلي عصبي و ناراحت به نظر مي رسيد و فلورا هم انگار تعجب کرده بود…وقتي جلسه تموم شد نينا و شاهزاده دعواشون شد البته دور از چشم بقيه و بعد چند دقيقه که بانو ميترا پرنسس آفتابو احضار کرد و ايشون نيومد همه افتادن دنبال پرنسس و متوجه شدن فلورا هم نيس

-منطقه گلها هم گشتين؟

-بله همه ي مناطق به جز ي منطقه که قفل و مرز جداگونه داشت و اون قفل فقط به دست فلورا باز ميشه

-کدوم منطقه؟

-منطقه گلهاي صورتي…

با تعجب گفتم-گلهاي صورتي؟اما من هر روز مي رفتم اون منطقه و هيچ قفل و مرزي هم نبود که مانع ورود بشه

شبنم گنگ نگام کرد و آروم گفت-نميدونم ملکه…شايد شما در اين باره قدرتي دارين…

دستي بين موهام کشيدم و گفتم-مي توني بري…هر وقت آفتابو فلورا پيدا شدن بهم خبر برسون…


romangram.com | @romangram_com