#وانیا_ملکه_خواب_ها_(جلد_دوم)_پارت_89

سريع پريدم وسط حرفش-اه اين چند روز از بس افسونو ديدم حالم داره بهم مي خوره

-حق داري،افسون که دارو درست حسابي نداره همش زهرماره…يادمه يه بار ضربه خورد تو کمرم به شدت درد گرفت بعد رفتم پيش افسون کلي جادو جَمبَل رو من انجام داد و آخرش هفت هشتا جوشونده و شربت مزه زهرماري و گَس داد بهم…نمي دوني نمي دوني دو ساعت خوب بودم بعد دو ساعت علاوه بر کمر درد سر دردم گرفتم رفتم پيش افسون بهش گفتم چرا اينطوري شدم گفت چيزي نيست عاديه آخ آخ ما هم رو حرف اين طبيب بالا مقام حساب کرديم رفتيم سر تمرين خدا نصيب افراد سيترا…(مکث کرد)نصيب اونا که بکنه!هان از مسير اصلي منحرف شديم داشتم مي گفتم رفتيم سر تمرينو و چهار ساعت بعدش علاوه بر کمر درد و سر درد،حالت تهوع و سرگيجه هم بهمون دست داد…آي بگم برات که اين افسون هيچي بارش نيست آخرشم خودم چهار تا جوشونده رو قاطي کردم جات خالي تا دو روز تخت خوابيدم…

با قيافه مچاله شده نگاش کردم-احساس نمي کني زياد حرف زدي؟

-کي؟من؟نه بابا اين تازه نرمالش بود يادمه يه بار…

قبل اين که بخواد خاطرات طولانيشو بگه گفتم-تمرين…

-بزار اينو بگم خيلي باحاله بعد مي ريم داشتم مي گفتم يه بار…

بلند شدم و راه زمينو در پيش گرفتم ويدا هم ور ور کنان پشت سرم خاطره اشو مي گفت که هيچي ازش نفهميدم چون تو افکار خودم غرق بودم…

-شنيدي؟

چيزي نفهميدم ولي براي اينکه گير نده بي حوصله گفتم-آره…

-نخير خيلي پرتي…آخه عقل کل مگه صدايي اومد که بخواي بشنوي؟چته؟تو که چند ساعت پيش خوش و خرم مي خنديدي!

-آخه اونوقت نمي دونستم طرف مقابلم کيه

-اِ واني من خيلي هم خوبم تو يه چيز ديگته!

-چي؟جمله بنديت تو حلقم دختر

-حالا هر چي!چته؟

-گفتم که سرم درد مي کنه يکمم ذهنم مشغوله

romangram.com | @romangram_com