#وانیا_ملکه_خواب_ها_(جلد_دوم)_پارت_84


-جـــان؟الان دقيقا چي گفتي؟

نيششو باز کرد،موهاشو کنار زد و گفت-هيسي(همون هيچي)

-شرط مي بندم خودت نفهميدي چي گفتي!بريم تو

-باش…آخيش کار منو کم کردي ولي حيف…

-چرا حيف؟

-مي شد همه ي دق و دلي هامو سرت خالي کنم

-من الان پي بردم هيچ وقت گول ظاهر مظلوم کسيو نخورم

-کاملا درسته فرزندم!

-جرات داري وايسا…!

تا خود قصر دنبال هم مي دويديم و بلند بلند همو تهديد مي کرديم و مي خنديديم

کل باغ از صداي ما دو تا پر شده بود

چقدر خوب که ويدا رو پيدا کردم

شخصيت شيطون و روحيه شادي که داره منو به وجد و هيجان مياره،باعث ميشه انگيزه و اميد پيدا کنم و در کنار اين همه مشکل بخندم

خدا رو هزار مرتبه شاکرم بابت اين دوست عزيزي که سر راهم قرار داده


romangram.com | @romangram_com