#وانیا_ملکه_خواب_ها_(جلد_دوم)_پارت_82
-از دست و پا شروع مي کنيم و بعد هم جادو ها و بعد سلاح ها
-خب الان چيکار کنم؟
-مبارزه با من
-چي؟اينطوري که من کتلت مي شم!
-نه زياد سخت نمي گيرم
لبخند شيطوني زد و به اتاق تعويض لباس اشاره کرد
-لباسات خراب ميشه…
به سمت اتاق رفتم و لباسمو با لباسي مثل ويدا تعويض کردم و موهاي بلندمو محکم کردم
-من آماده ام
رو به روم ايستاد و بدون خبر دادن ضربه اي به پشت زانوم زد که افتادم زمين
-دشمن هيچ وقت خبر نمي ده که ميخواد شروع کنه پس هميشه بايد آماده باشي
بلند شدم و رو به روش ايستادم جلو اومد و خواست ضربه اي بزنه که در يک حرکت سريع دفاع کردم
چشماشو گرد کرد و گفت-بلدي؟
romangram.com | @romangram_com