#وانیا_ملکه_خواب_ها_(جلد_دوم)_پارت_80
بدون هيچ ترس يا لرزش صدايي گفت-حتي اگر خواستار سر يا جونم باشين
-دختر نترسي هستي…ازت خوشم مياد…گفتي چند سالته؟
-بيست و دو
-چند ماه از من بزرگتري…من يک ماهه ديگه بيست و دو سالم ميشه…
چيزي نگفت…چه آروم و ساکت و مظلوم!
-حالا شرايطمو بگم يا نه؟
-هر جور راحتين
-خب من مي گم که بعد نزني زيرش…اول اينکه هيچ حرفي بين ما به بيرون درز پيدا نمي کنه،دوم فقط از دستورات من پيروي مي کني و به هيچ کس حتي نينا يا چيترا گوش نمي دي در صورت اينکه بفهمم سرپيچي کردي سرتو از بدنت جدا ميکنم و مي ذارم وسط ميدون تا درس عبرت بشي در اين مورد هم هيچ شوخي ندارم و کاملا جدي ام،سوم اينکه هر حرف يا دستوري دادم بايد بدون چون و چرا و دليل انجامش بدي حتي اگه حس کني غلطه،چهارم حق دخالت به جز در موارديو نداري،پنجم بايد به طور کامل همه چيزو به من ياد بدي در عرض دو تا سه هفته مي توني؟
با اطمينان و محکم گفت-بله ملکه
لبخندي تحويلش دادم و گفتم-خوبه…
سوگند نامه رو دادم و اونم خوند و قسم خورد خ*ي*ا*ن*ت نکنه
-برام جذابي…
-نظر لطفتونه ملکه
-ميتوني بهم بگي واني…راحت تره…تو برام دلنشيني و احساس راحتي و احساس خوب و آرامش نسبت بهت دارم پس بيا با هم دوست باشيم نه ملکه و سرباز…باهام راحت باش
romangram.com | @romangram_com