#وانیا_ملکه_خواب_ها_(جلد_دوم)_پارت_67
-نمي خوام…مي خوام ديوونه باشم خودمو به خل و چلي بزنم تا نفهمم چقدر درد و دردسر دارم…تو مشکلي داري؟اصلا به تو ربطي نداره پس از اتاقم برو بيرون بزار تنها باشم و به درد خودم بميرم
-لج نکن وانيا جان
-برو ماهان…الان اصلا وقت نصيحت کردن نيست
نفس عميقي کشيد و با قدم هاي آروم از اتاق بيرون رفت
من خودخواهم؟چرا؟چون نمي خوام زندگيم،آينده ام و خوشبختيم از بين بره خودخواهم؟واقعا اين صفت مناسب منه؟
خودخواه!
بايد هر چه سريعتر يک راهي پيدا کنم تا آينده ام تباه نشه از اين به بعد مي خوام واقعا خودخواه باشم و به حرف هيچ کس گوش ندم
مگه من ملکه ي اين سرزمين نيستم؟پس حرف حرفه منه و کسي حق سرپيچي نداره
من کار خودمو مي کنم و براي کار هام نه به نينا،نه به چيترا و ميترا،نه به ماهان جواب پس نمي دم…
-آلـــــمــــا…
آلما سريع وارد اتاق شد و احترام گذاشت
من ملکه ام و مستحق اين احترام ها هستم!
مي خوام از اين به بعد بشم يک ملکه ي سنگدل و فقط به فکر خودم باشم
چه اشکالي داره؟وقتي همه از من اين تصورو دارن پس بزار هموني باشم که اونا از من تو ذهنشون ساختن
romangram.com | @romangram_com