#وانیا_ملکه_خواب_ها_(جلد_دوم)_پارت_61
شبنم نيشش تا بناگوش باز شد
شبنم-چشماتون قشنگ ميبينه
نينا چند بار پشت سر هم پلک زد و لبخندشو پر رنگ کرد
کلا هر وقت کسي ازش تعريف مي کرد شاد ميشد و پشت سر هم پلک ميزد…نيششم که ديگه جاي خود دارد!
-ميشه بس کنين؟
نينا نگاه چپ چپي بهم کرد و گفت-حسوديت مي شه؟
-آخه من که مثل تو ام به چيت حسوديم بشه؟
نينا يکم فکر کرد و گفت-حرف حساب جواب نداره!
-براي شبنم ي اتاق آماده کنين…
چند تا خدمتکار سريع رفتن اتاقو آماده کنن
نينا-خب نگفتي شبنم چه کمکي مي تونه بکنه؟
-نمي دونم
-پس چرا آورديش اينجا؟
-اه نينا من چه مي دونم؟من فقط حس کردم شايد بتونه کمکم کنه در ضمن من تا پس فردا وقت دارم پس الان حق سوال پيچ کردنمو نداري
نينا-باشه…خب برو ديگه
romangram.com | @romangram_com