#وانیا_ملکه_خواب_ها_(جلد_دوم)_پارت_59

-سوگند بخور بدون اجاره وارد مرز و سرزمين نمي شي

-سوگند مي خورم ديگر بدون اجازه وارد سرزمين نشوم

به راحتي از در بيرون اومد

شبنم-واي چه راحت…!دردسر زنداناي ما بيشتره!اينجا خيلي راحت آزاد مي شن!

-قدرت جا به جايي داري؟

-آره

-قصر ادغامي…اتاق نينا…

چشمامو بستم و توي اتاق نينا ظاهر شدم…چند ثانيه بعد هم شبنم کنارم بود

نينا روي تخت خوابيده بود

رفتم کنارش و نبضشو گرفتم…دستاش يخ يخ بود و نبضش نمي زد

توي ذهنم گفتم-نينا برگرد…نينا برگرد

مطمئنا رفته دنياي متحد…کله شق نمي دونه براش خطرناکه.

نينا تکوني خورد و چشماش باز شد

-بيماري؟نمي گي بلايي سرت مي ياد؟نمي دوني متلاشي شدنت خطرناکه؟هان؟

همونطور که روي تخت مي نشست گفت-ببين کارم به کجا کشيده که توي فسقل بچه بهم اخطار مي دي!

romangram.com | @romangram_com