#وانیا_ملکه_خواب_ها_(جلد_اول)_پارت_25


سریع سیخ سرجام نشستم و با پسری با چشمهای براق و درشت مشکی با صورتی سفید روبه رو شدم.

-تو…تو کی ای؟

پسره نگاهی بهم کرد و خندید

-هووی مگه جک گفتم؟تو کی ای؟

-پاشو بانو چیترا منتظرته

و دوباره خندید

اهه چرا هی میخنده

-زهر انار…چرا میخندی؟

-همینطوری…

-دیوونه خونه اس اینجا

-بانو چیترا منتظرته.

بلند شدم و گفتم -بریم

اونم بلند شد و در رو باز کردیم که دونفر افتادن توی اتاق…

جاان؟اینجا فوضولی و گوش وایسادن هم رواج داره مثل اینکه

پسره با جدیت-اینجا چیکار میکنید؟برید سر پست هاتون یالا

همه پخش شدند و اون دونفر هم بلند شدن که برن ولی با صدای این پسره وایسادن-کجا؟شما امروز از نور محرومین

این حرف رو زد و چیزی زمزمه کرد که نور موهای اون دوتا از بین رفت

دختر1-اما شاهزاده فقط ما نبودیم…

ا پس اینم شاهزاده اس

شاهزاده -من که میدونم همچی زیر سر شما دوتائه

romangram.com | @romangram_com