رمان توماژ

#توماژ_پارت_97

-توماژ و کوفت ...... مگه بی صاحبی سرتو انداختی پایین هرکاری دلت می خواد می کنی ؟ من چی کاره توئم

بغض کرد که با اخم های درهم داد زدم: هان؟ بغض نکن جواب بده .....

-خب ما ... یعنی اونا که خبر ندارن ...... یعنی ما که هنوز رسمی .....

-کی کلی بهونه قطار کرد که رسم ندارن دختر کوچیکه رو قبل از باقی دخترای خونه بدن که عیب می دونن؟ کی هربار حرفشو وسط کشیدم که لااقل یه نشون کنیم که هربی سروپایی سرشو نندازه پایین بیاد خواستگاری گفت ما رسم نامزدی طولانی مدت نداریم؟ هان ؟ اینه نتیجه اعتماد من؟

-به خدا زود برمی گردم نمی زارم کار بیخ پیدا کنه یه جوری سرشو به طاق می کوبم

جاخوردم این جا چه خبر بود؟؟

-سر کی رو قراره بکوبی به طاق؟

romangram.com | @romangram_com